نسبتِ وجود و مرگ در منظومهی فلسفیِ آلن بَدیو
Autor: | فروغ السادات رحیم پور, بیت اله ندرلو |
---|---|
Jazyk: | perština |
Rok vydání: | 2015 |
Předmět: | |
Zdroj: | Ta̓ammulāt-i Falsafī, Vol 5, Iss 15, Pp 73-99 (2015) |
Druh dokumentu: | article |
ISSN: | 2228-5253 2588-3615 |
Popis: | نوشتارِ حاضر تلاشی است برایِ درکِ نسبتِ وجود و مرگ در منظومة فلسفیِ آلن بدیو ( -1937)، فیلسوف، ریاضیدان و فعالِ اجتماعیِ معاصر فرانسوی. بدیو فیلسوفی نظامساز بوده و جزوِ معدود فلاسفهای است که در قرن بیستویکم از وجودشناسی و ضرورتِ احیای آن سخن میگوید. او میکوشد تا با رجوع به نظریة مجموعهها یک نظام هستیشناسانة نو بنا کند تا در دامِ نسبیگرائیِ مطلقِ فیلسوفان پستمدرن و پساساختارگرا نیفتد و در عین حال بر محدودیتها و نقایصِ وجودشناسیِ ایدئولوژیزدة کلاسیک فائق آید. در همین راستا او یک هستیشناسیِ کثرتگرایانه را بنیانگذاری میکند که بر روشِ تقلیل تأکید دارد و برخلاف هستیشناسیهایِ سنتی از افزایش و رسیدن به وحدتِ جامع گریزان است. درک او از وجود و نسبتِ آن با مرگ در همین چارچوب شکل گرفته است. در همین راستا او وجود را به درجة اینهمانیِ یک کثیر با خود در نسبتِ با یک وضعیت، تعریف میکند. بنابراین، او وجود را نه مفهومی هستیشناختی بلکه آن را مفهومی معطوف به منطقِ هستنده توصیف میکند. به باورِ او وجودِ یک چیز هیچ نسبتی با هویتِ کثیر آن ندارد. معنای این ادعا آن است که وجود نه امری ذاتی بلکه مربوط به نمودِ هستنده است. از اینرو، او مرگ را به حداقل بودن درجة وجود یک هستنده، یا معدوم بودن آن، در وضعیتِ مرجعش، تعریف میکند. به بیانِ ریاضی، مرگِ یک هستنده نمایانگرِ نزولِ تابعِ نمودِ هستندة مورد نظر است. بدین ترتیب، او مرگ را نیز یک مفهوم منطقی و نه هستیشناسانه معرفی میکند. به اعتقاد بدیو از این تحلیل دو نتیجه حاصل میشود: 1- مرگ یک تغییرِ بیرونی در تابعِ نمودِ یک هستنده است، 2- اندیشیدنِ به مرگ، بیهوده است؛ زیرا به اعتقاد او مرگ صرفاً یک پیامدِ منطقیِ تغییرِ ارزشِ تابعِ نمود است، و از سوی دیگر، آنچه شایستة اندیشیدن است، رخدادی است که عاملِ این تغییرِ ارزش توابعِ نمود است. |
Databáze: | Directory of Open Access Journals |
Externí odkaz: |